عشق فاطمه به محمد بسیار نیرومند و مشتعلتر از احساس دختری است که پدرش را عاشقانه دوست میدارد. چه، این دختر مادر پدرش نیز بود. و همدم غربت و تنهاییاش، تسلیت رنجها و غمهایش، همرزم جهادش، هم زنجیر حصارش، آخرین دخترش، فرزند کوچک نیمه دوم عمر پدرش، خردسالترین دخترش و در سالهای آخر زندگی، تنها فرزندش؛ پس از مرگ، تنها بازماندهاش. تنها چراغ عترتش، عمود تنهای خاندانش و بالاخره تنها مادر فرزندانش، ذریههایش، همسر علیاش، «فاطمهاش». و فاطمه، پدر را آنچنان دوست میداشت که با دختری که با پدر عشق میورزد یکی نیست. [برگی از کتاب «فاطمه فاطمه است» نوشته علی شریعتی]